اپیزود سوم: از یک آشپزخانه کوچک، پر از رنگ و عطر بهار

روز ابری و زیبایی بود. نسیمی خنک در اتاق می‌پیچید. عطر باغ پشت پنجره، نفس رو پر می‌کرد از تازگی بهار. روبروی پنجره‌ای بزرگ و قدی، آشپزخانه‌ای نشسته بود؛ کوچک اما دلباز.

 آشپزخانه با نوری شمالی روشن شده بود و در نگاه اول، رنگارنگ و چشم‌نواز به نظر می‌رسید. دیوار روبه‌رو کرم‌رنگ و آرام بود. سمت راست آشپزخانه، دیواری به رنگ گلبهی روشن نشسته بود و از سمت چپ، پله‌ای چوبی به رنگ سبز ملایم، اتاق را قاب گرفته بود.

بالای سر، تیرهای چوبی منظم و کرم‌رنگی دیده میشد. رنگ روشنشان، سقف را بلندتر از آنچه واقعاً بود نشان می‌داد و به دلبازی اتاق اضافه می‌کرد. زیر پا، کف آشپزخانه پوشیده شده بود از کاشی‌های آجری گلبهی؛ تیره و روشن، کمی زبر و خنک. بازی نور خورشید روی کاشی‌ها دلنواز بود، شبیه حرکت آرام آب در رودی کوچک.

آشپزخانه کابینت دیواری نداشت؛ فقط چند کابینت زمینی مثل مجسمه‌هایی کوچک کنار هم نشسته بودند. شیری‌رنگ بودند با جزئیاتی ظریف. پایه‌های قوس‌دارشان، به نرمی آن‌ها را از زمین بلند میکرد و دستگیره‌های برنجی‌شان حسی آشنا به فضا می‌داد. روی کابینت ها، پیشخوانی نشسته بود. با گرمایی دلنشین و از جنس چوب بلوط.

دیوارهای آشپزخانه، با یک چراغ دیواری برنجی‌ و چند نقاشی تزیین شده بودند. زیر نور لطیف چراغ، دو نقاشی از‌ ساحل های آفتابی، غنی بودند از حس زندگی. رنگ‌های آبیشان، پر بود از بو و صدای موج های دریا.

وسط اتاق، میزی کوچک و قدیمی نشسته بودبا دو صندلی چوبی. رومیزی نخی ظریفی روی میز پهن شده بود. رومیزی ظریف زیر نسیم ملایم آرام آرام تکان می خورد. روی آن، گلدانی چینی نشسته بود. سفید با پایه‌های بلند. گلدان پر بود از گل‌های درشت: زرد و آبی، صورتی و بنفش. میز و صندلی انگار آنجا نشسته بودند، برای ساعت‌ها خیالِ خوش کردن.

هرکدام از وسایل آشپزخانه، قصه‌ی خودشان را تعریف می‌کردند، متفاوت اما هم آوا. اجاق سفید چهار شعله، یخچال کوچک کرم‌رنگ، سینک قدیمی شیری، شمعدان‌های چینی و برنجی، لیوان‌های شیشه‌ای و سبدهای حصیری.

در آن اتاق، انگار دلت می‌خواست صبح‌ها، کمی زودتر از خواب بیدار بشی، به باغ پشت پنجره نگاه کنی و آرام قهوه بنوشی. و شب‌ها شاید، با یک لیوان چای تازه، زیر نور لرزان شمع‌ ها‌، زندگی را جوری دیگر تجربه کنی.

آن‌ آشپزخانه، فقط اتاقی برای آشپزی نبود؛ بخشی از تجربه‌ی زیسته‌ی خانه بود. و این، بیشتر از هر چیز دیگری، زیبا‌یش می‌کرد.

———

برای نسخه انگلیسی، اینجا کلیک کنید.

Previous
Previous

Episode 3: from the heart of small, spring scented kitchen

Next
Next

Episode 2: from a lovely bathroom with traces of spring blossoms